حامد اسکندری دامنه؛ غلامرضا زهتابیان؛ حسن خسروی؛ حسین آذرنیوند؛ علی اکبر براتی
چکیده
در تحقیق حاضر به ارزیابی تغییر اقلیم در دشت میناب و تأثیر آن بر نوسانات سطح آب زیرزمینی در دوره آتی پرداخته شده است. جهت بررسی پدیده تغییر اقلیم از مدل اقلیمی CanESM2 بااستفاده از نرمافزار SDSM4.2 و برای مدلسازی کمی تأثیر پدیده تغییر اقلیم بر منابع آب زیرزمینی از نرمافزار GMS10.0.5 تحت سناریوهای انتشار RCP2.6، RCP4.5 و RCP8.5 استقاده شد. نتایج حاصل ...
بیشتر
در تحقیق حاضر به ارزیابی تغییر اقلیم در دشت میناب و تأثیر آن بر نوسانات سطح آب زیرزمینی در دوره آتی پرداخته شده است. جهت بررسی پدیده تغییر اقلیم از مدل اقلیمی CanESM2 بااستفاده از نرمافزار SDSM4.2 و برای مدلسازی کمی تأثیر پدیده تغییر اقلیم بر منابع آب زیرزمینی از نرمافزار GMS10.0.5 تحت سناریوهای انتشار RCP2.6، RCP4.5 و RCP8.5 استقاده شد. نتایج حاصل از بررسی پدیده تغییر اقلیم در دوره آتی در سناریوها ی ذکر شده نشان داد که بهترتیب دما به میزان 88/1، 60/2 و 28/4 درجه سانتیگراد افزایش و بارش به میزان 19/34، 08/42 و 43/59 درصد نسبت به حالت پایه کاهش مییابد. نتایج اعمال سناریوهای اقلیمی بااستفاده از مدل آب زیرزمینی نشان داد که به دلیل کاهش بارندگی در این دوره، در سناریوهای مذکور متوسط تراز سطح آب زیرزمینی در دورههای آتی 1398، 1403، 1408 و 1414 نسبت به تراز سطح آب در سال پایه (1383-1382) به ترتیب در سناریو RCP2.6 برابر با 99/13-، 003/19-، 70/22- و 61/25- متر در سال برای سناریو RCP4.5 بهترتیب برابر با 99/13-، 95/18-، 75/22- و 73/24- متر در سال و برای سناریو RCP8.5 برای سالهای مذکور بهترتیب برابر با 23/14-، 22/19-، 003/22- و 46/25- متر برآورد شد. این کاهش بارندگی و افزایش دما حاصل از تغییرات اقلیمی و به دنبال آن افزایش بهرهبرداری از سطح آب زیرزمینی برای مصارف متعدد باعث کاهش روز افزون منابع آب زیرزمینی شده است لذا توصیه میگردد برنامهریزان راهکارهای لازم برای سازگاری با شرایط آب و هوایی جدید و کمبود آب در این منطقه اتخاذ نمایند.
احمد گیلوری؛ غلامرضا زهتابیان؛ حسن خسروی؛ حسین آذرنیوند؛ سلمان زارع
چکیده
دراین تحقیق برای برررسی پوشش گیاهی از شاخص NDVI بدست آمده از سنجنده MODIS و برای بررسی خشکسالی از شاخص SPI مبتنی بر دادههای بارندگی این حوزه در دو اقلیم خشک و خشک نیمهمرطوب در بازه زمانی (1397-1380) استفاده شد. نتایج نشان داد به طور متوسط 53 درصد از این منطقه دچار خشکسالی بوده است. همچنین در بازه زمانی 1380 تا 1382 نسبت به دیگر بازههای زمانی این ...
بیشتر
دراین تحقیق برای برررسی پوشش گیاهی از شاخص NDVI بدست آمده از سنجنده MODIS و برای بررسی خشکسالی از شاخص SPI مبتنی بر دادههای بارندگی این حوزه در دو اقلیم خشک و خشک نیمهمرطوب در بازه زمانی (1397-1380) استفاده شد. نتایج نشان داد به طور متوسط 53 درصد از این منطقه دچار خشکسالی بوده است. همچنین در بازه زمانی 1380 تا 1382 نسبت به دیگر بازههای زمانی این دوره خشکسالی شدیدتر بوده است علاوه براین پیک شاخص پوشش گیاهی در سال 1384 رخ داده است که بیانگر متاثر بودن پوشش گیاهی از نوسانات بارندگی منطقه است. ماتریس همبستگی بین سه شاخص نامبرده حاکی از آن است که شاخص NDVI همبستگی یکسانی نسبت به دو شاخص SPI و بارندگی سالیانه داشته است. همچنین نتایج این همبستگی در سطح دو اقلیم خشک و خشکنیمهمرطوب به ترتیب 38/0 و 25/0 بوده است که این نتایج بیانگر این است که هر چند که همبستگی پایینی وجود دارد ولی این رابطه مثبت بوده و در سطح اقلیمهای مختلف یک منطقه متفاوت است. از طرفی دیگر بیشترین کلاس خشکسالی در اقلیمهای خشک و خشکنیمهمرطوب به ترتیب به میزان 55/55 و 50 درصد در طبقه خشکسالی نسبتا نرمال قرار دارد. با توجه به مطالب ذکر شده میتوان دریافت که با استفاده از دادههای سنجش از دوری میتوان به پایش پاسخ اکوسیستمهای مناطق خشک و خشکنیمهمرطوب نسبت به تغییرات اقلیمی پرداخت. همچنین این مطالعه نشان داد که مناطق خشک و خشکنیمه-مرطوب نسبت به تغییرات اقلیمی و انسانی بسیار حساس تر هستند.
سحر ذاکری انارکی؛ غلامرضا زهتابیان؛ حسن خسروی؛ حسین آذرنیوند؛ آرش ملکیان
چکیده
گزارش هیئت بینالدول تغییر اقلیم نشان میدهد که میانگین دمای جهان در قرن بیستم برابر 2/0±6/0 درجه سانتیگراد افزایش یافتهاست. بنابراین پیشبینی بلندمدت متغیرهای اقلیمی و در نظر گرفتن تمهیدات لازم به منظور تعدیل اثرات سوء ناشی از تغییرات اقلیمی امری بدیهی است. در مطالعه حاضر بهمنظور ریزمقیاسنمایی دادههای مشاهداتی دمای ...
بیشتر
گزارش هیئت بینالدول تغییر اقلیم نشان میدهد که میانگین دمای جهان در قرن بیستم برابر 2/0±6/0 درجه سانتیگراد افزایش یافتهاست. بنابراین پیشبینی بلندمدت متغیرهای اقلیمی و در نظر گرفتن تمهیدات لازم به منظور تعدیل اثرات سوء ناشی از تغییرات اقلیمی امری بدیهی است. در مطالعه حاضر بهمنظور ریزمقیاسنمایی دادههای مشاهداتی دمای حداقل و حداکثر ایستگاه وزوان میمه استان اصفهان، از مدل SDSM استفاده شده است. دادههای مدل جهانی CanESM2 تحت سه سناریوی جدید انتشار RCP2.6، RCP4.5و RCP8.5، به منظور پیشبینی دوره آینده نزدیک (2036-2006)، آینده میانی (2078-2037) و آینده دور (2100-2079) مورد استفاده قرا گرفتند. بررسیها نشاندهنده توانایی بالای مدل SDSM در مدلسازی دمای حداکثر و حداقل در دوره پایه میباشند. نتایج پژوهش حاضر، حاکی از آن است که هر چه به قرن 21 نزدیک میشویم دمای حداقل و حداکثر در منطقه مطالعاتی افزایش مییابد. تغییرات میانگین دمای حداکثر بیشترین افزایش را تحت سناریوی RCP8.5 در دوره آینده دور (2100-2079)، در ماه ژولای خواهد داشت که این افزایش به 9/7 درجه سانتیگراد نیز خواهد رسید. تغییرات میانگین دمای حداقل نیز بیشترین افزایش را در ماه آگوست تحت سناریوی RCP8.5 نشان داده است. لذا با توجه به اینکه این افزایش دما در دورههای آتی بر روی وضعیت منطقه مطالعاتی، منابع آبی و طبیعی اثرگذار خواهد بود پیشنهاد میگردد، برنامهریزان و مسئولین بخشهای مربوطه راهکارهای لازم از قبیل تدابیری جهت اصلاح نظام آبیاری، روشهایی به منظور کاهش تبخیر و اصلاح نظام کشت، برای تعدیل خسارات ناشی از گرمایش و یا سازگاری با شرایط آب و هوایی جدید اتخاذ نمایند.
سروه داروند؛ حسن خسروی؛ حمید رضا کشتکار؛ غلامرضا زهتابیان؛ امید رحمتی
چکیده
مدلسازی یکی از ابزارهای مناسب برای تصمیمگیری پدیدههای محیطزیستی میباشد که به صورت مدلهای مفهومی یا روابط ریاضی بیان میشوند. هدف از این تحقیق مقایسۀ مدلهای یادگیری ماشینی شامل ماشین بردار پشتیبان، درخت طبقهبندی و رگرسیون، جنگل تصادفی و مدل آنالیز تشخیص ترکیبی جهت اولویتبندی مناطق مستعد گرد و غبار است. جهت تعیین ...
بیشتر
مدلسازی یکی از ابزارهای مناسب برای تصمیمگیری پدیدههای محیطزیستی میباشد که به صورت مدلهای مفهومی یا روابط ریاضی بیان میشوند. هدف از این تحقیق مقایسۀ مدلهای یادگیری ماشینی شامل ماشین بردار پشتیبان، درخت طبقهبندی و رگرسیون، جنگل تصادفی و مدل آنالیز تشخیص ترکیبی جهت اولویتبندی مناطق مستعد گرد و غبار است. جهت تعیین روزهای گرد و غبار از دادههای ساعتی هواشناسی استانهای البرز و قزوین و تصاویر ماهوارهای مربوط به همان روزها برای دورۀ 2000 تا 2019 استفاده شد. 420 نقطۀ برداشت گرد و غبار در منطقه شناسایی و نقشۀ پراکنش آنها تهیه گردید. سپس نقشههای عوامل تأثیرگذار بر وقوع گرد و غبار شامل نقشههای کاربری اراضی، خاکشناسی، شیب، جهت، ارتفاع، پوشش گیاهی، رطوبت سطح توپوگرافیکی، نسبت سطح توپوگرافیکی و زمینشناسی تهیه گردید. با استفاده ازمدلهای ذکر شده تأثیر هر یک از عوامل مؤثر گرد و غبار مشخص و نقشههای اولویتبندی مناطق برداشت گرد و غبار تهیه شد. ارزیابی مدلها با استفاده از منحنی راک صورت گرفت. طبق نتایج حاصل شده عامل ارتفاع در تمامی مدلها نسبت به سایر پارامترهای مورد استفاده در مدل از اهمیت بیشتری برخوردار است. نتایج مدلسازی نیز نشان داد مدلهای جنگل تصادفی (RF) و مدل آنالیز تشخیص ترکیبی MDA)) دارای بیشترین مقادیر صحت (96/0)، دقت (94/0)، احتمال آشکارسازی (98/0) و کمترین نرخ هشدار اشتباه (051/0) نسبت به بقیۀ مدلها است. عملکرد مدلهای RF و MDA نسبت به سایر مدلها بهتر بوده و پس از آنها به ترتیب مدلهای ماشین بردار پشتیبان ((SVM و درخت طبقهبندی و رگرسیون CART)) قرار دارند. همچنین در ارزیابی مدلها با استفاده از منحنی مشخصۀ عملکرد (ROC)، مدل RF به عنوان بهترین مدل انتخاب شد.
سید علیرضا حسینی؛ حسن خسروی؛ حمید غلامی؛ یحیی اسماعیلپور؛ آرتمی سردا
چکیده
تغییر کاربری اراضی و تغییر پوشش زمین، از مهمترین مباحث زیست محیطی مورد توجه در دنیا میباشند. چنین تغییراتی معمولاً در اثر عوامل طبیعی و فعالیتهای انسانی ایجاد میشود. مناطق ساحلی در جهان از اهمیت اکولوژیکی، اقتصادی و سیاسی زیادی برخوردارند. در پژوهش حاضر روند تغییرات کاربری اراضی مناطق ساحلی جنوب ایران شامل سه استان سیستان ...
بیشتر
تغییر کاربری اراضی و تغییر پوشش زمین، از مهمترین مباحث زیست محیطی مورد توجه در دنیا میباشند. چنین تغییراتی معمولاً در اثر عوامل طبیعی و فعالیتهای انسانی ایجاد میشود. مناطق ساحلی در جهان از اهمیت اکولوژیکی، اقتصادی و سیاسی زیادی برخوردارند. در پژوهش حاضر روند تغییرات کاربری اراضی مناطق ساحلی جنوب ایران شامل سه استان سیستان بلوچستان، هرمزگان، بوشهر طی دورۀ 31 ساله (1367 – 1398) مورد بررسی قرار گرفت. در این راستا از تصاویر ماهوارهای لندست، سنجندههای TM، ETM+ و OLI و از روش حداکثر احتمال نیز برای طبقهبندی تصاویر ماهوارهای استفاده گردید. همچنین جهت اثرگذاری طبقات کاربری اراضی بر روند تخریب سرزمین از شاخصهای پوشش گیاهی (SAVI) و شاخص شوری (SI1) استفاده شد. نتایج روند تغییرات کاربری اراضی نشان داد که تغییرات طبقات کاربری مناطق انسان ساخت و اراضی شور به عنوان پویاترین طبقات کاربری به ترتیب، روند افزایشی 72/2 و 14/1 درصد را دنبال میکند. یافتههای تحلیل رگرسیونی چند متغیره نشان داد، سه متغیر پوشش گیاهی، اراضی شور و مناطق انسان ساخت و چهار متغیر پوشش گیاهی، اراضی شور، مناطق انسان ساخت و ماسهزار به ترتیب 3/22 و 8/37 درصد تغییرات متغیر وابسته شاخصهای پوشش گیاهی و شوری را تبیین میکنند. بنابراین در بیش از 60 درصد تغییرات، دیگر متغیرهای محیطی اثر گذار میباشند. از این رو با توجه به نتایج بهدست آمده از مساحت طبقات کاربری و تحلیل رگرسیونی و روند متوسط تغییراتSAVI و SI1 که در آن، طبقۀ کاربری پوشش گیاهی و SAVI روند کاهشی و طبقۀ اراضی شور و SI1 روند افزایشی را نشان میدهد، میتوان نتیجه گرفت که تغییرات کاربری اراضی پدیدهای است که خدمات اکوسیستم را تغییر میدهد که تقریباً اثرات آن غیرقابل جبران و برگشت ناپذیر میباشد. این نتیجهای جز بهم خوردن تعادل اکوسیستم و تشدید روند تخریب سرزمین در مناطق ساحلی به همراه نخواهد داشت.
شیما جوادی؛ غلامرضا زهتابیان؛ محمد جعفری؛ حسن خسروی؛ اعظم ابوالحسنی
چکیده
کاهش کیفیت و سلامت خاک به دلیل عدم مدیریت مناسب زمین و یا تغییر در کاربری اراضی در مناطق خشک و نیمهخشک ایران به یک چالش اساسی تبدیل شده که بر عناصر غذایی خاک نیز تأثیرگذار است. با توجه به اهمیتی که عناصر غذایی در رشد و نمو گیاه دارند، این تحقیق با هدف بررسی و مقایسۀ عناصر غذایی خاک در دو لایۀ سطحی و تحتانی در اراضی کشاورزی منطقۀ اشتهارد ...
بیشتر
کاهش کیفیت و سلامت خاک به دلیل عدم مدیریت مناسب زمین و یا تغییر در کاربری اراضی در مناطق خشک و نیمهخشک ایران به یک چالش اساسی تبدیل شده که بر عناصر غذایی خاک نیز تأثیرگذار است. با توجه به اهمیتی که عناصر غذایی در رشد و نمو گیاه دارند، این تحقیق با هدف بررسی و مقایسۀ عناصر غذایی خاک در دو لایۀ سطحی و تحتانی در اراضی کشاورزی منطقۀ اشتهارد صورت گرفت. در ابتدا نقشههای مختلف منطقه شامل نقشۀ خاک، طبقات ارتفاعی و کاربری اراضی با استفاده از ArcGIS 9.3 تهیه شد. چهار کاربری غالب منطقه شامل اراضی باغی (درخت گیلاس با آبیاری قطرهای)، زراعت با دو الگوی تک کشتی (گندم آبی) و الگوی چندکشتی (کشت مخلوط با آبیاری قطرهای)، مرتع و آیش به عنوان تیمار مورد مطالعه در نظر گرفته شدند. پس از نمونهبرداری از خاک، عناصر غذایی از جمله ازت، کلسیم، فسفر، منیزیم و پتاسیم در دو عمق سطحی (30-0 سانتیمتر) و تحتانی (60-30 سانتیمتر) بررسی شدند. همچنین فاکتور ESP، بهعنوان فاکتور تخریبی، جهت تعیین نقش اصلاحی یا تخریبی کاربریهای مختلف در عمقهای سطحی و تحتانی مورد بررسی قرار گرفت. نتایج آنالیز آماری دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS، نشاندهندۀ وجود اختلاف معنیدار بین میانگین عناصر غذایی مورد مطالعه بود. نتایج امتیازدهی کاربریها در لایههای سطحی و تحتانی نیز نشان داد که کاربری مرتع و اراضی باغی به ترتیب در لایۀ سطحی و تحتانی نقش اصلاحی داشته و اراضی تککشتی در لایۀ تحتانی نقش تخریبی دارد. کاربری آیش نیز بیشترین نقش تخریبی را در لایۀ سطحی و تحتانی دارا بود. بهطور کلی، با توجه به عناصر غذایی مورد بررسی، اراضی باغی، مرتع و الگوی چندکشتی به ترتیب بهعنوان مطلوبترین تیمارها و اراضی آیش و تککشتی بهعنوان نامطلوبترین تیمار شناخته شدند.
محسن کاظمی؛ صادق ناجی دومیرانی؛ سادات فیض نیا؛ حسن خسروی
چکیده
آشکارسازی تغییرات سطح دریاچهها و تالابها و اراضی اطراف آنها طی دورههای زمانی معین یکی از راهکارهای دستیابی به مدیریت پایدار دریاچهها و تالابها است. در این پژوهش جهت پایش تغییرات سطح و کاربری اراضی اطراف دریاچۀ مهارلو از تصاویر ماهوارهای لندست سالهای 1381 و 1394 با اعمال تصحیحات هندسی و اتمسفری بر روی آنها، ...
بیشتر
آشکارسازی تغییرات سطح دریاچهها و تالابها و اراضی اطراف آنها طی دورههای زمانی معین یکی از راهکارهای دستیابی به مدیریت پایدار دریاچهها و تالابها است. در این پژوهش جهت پایش تغییرات سطح و کاربری اراضی اطراف دریاچۀ مهارلو از تصاویر ماهوارهای لندست سالهای 1381 و 1394 با اعمال تصحیحات هندسی و اتمسفری بر روی آنها، استفاده شده است. برای تهیۀ تغییرات کاربری اراضی و نقشۀ شدت تغییرات از تکنیک تفاضل سادۀ تصاویر و تجزیه و تحلیل مؤلفههای اصلی (PCA) و منطق فازی (FUUZY LOGIC) استفاده شده است. نتایج حاصل از تغییرات سطح و کاربری اطراف دریاچۀ مهارلو نشان میدهند که طی سالهای 1381 تا 1394 سطح آب دریاچه 87 درصد کاهش داشته است. با کاهش سطح آب دریاچه، میزان اراضی خاک بدون پوشش و شورهزار به ترتیب به میران 46 درصد و 85 درصد افزایش یافته است. نتایج حاصل از شدت تغییرات نشان میدهد که 82 درصد تغییرات، داری شدتی بین 100-50 درصد بوده است. بیشترین شدت تغییر با کاهش 22 درصدی مساحت آن مربوط به گسترۀ آبی دریاچۀ مهارلو است. کاهش سطح آب دریاچۀ مهارلو دارای پیامدهای متفاوتی است که نیازمند مدیریت و برنامهریزیهای صحیح برای جلوگیری از تخریب اکوسیستم آنها و خطرات ناشی از کاهش سطح آب در سالهای اخیر است.
بهاره جبالبارزی؛ غلامرضا زهتابیان؛ علی طویلی؛ حسن خسروی
چکیده
ازجمله گیاهان سازگار با مناطق خشک و نیمهخشک، گونههای مختلف جنس تاغ هست که به دلیل برخورداری از شرایط مناسب ساختاری و سیستم ریشهای عمیق و مناسب، قادر به استفاده از منابع آب زیرزمینی هستند؛ لذا درک و پذیرش تأثیر تاغ بر منابع آبی محدود موجود در این مناطق به مدیریت بهتر منابع آبی و اکوسیستمهای طبیعی کمک خواهد کرد. هدف از تحقیق ...
بیشتر
ازجمله گیاهان سازگار با مناطق خشک و نیمهخشک، گونههای مختلف جنس تاغ هست که به دلیل برخورداری از شرایط مناسب ساختاری و سیستم ریشهای عمیق و مناسب، قادر به استفاده از منابع آب زیرزمینی هستند؛ لذا درک و پذیرش تأثیر تاغ بر منابع آبی محدود موجود در این مناطق به مدیریت بهتر منابع آبی و اکوسیستمهای طبیعی کمک خواهد کرد. هدف از تحقیق حاضر بررسی تأثیر جنگلهای دستکاشت تاغ بر منابع آب زیرزمینی در دشت جعفریۀ قم میباشد. بهمنظور دستیابی به این هدف، ابتدا با استفاده از تصاویر ماهوارهای و بهرهگیری از نرمافزار JMicroVision، تعداد پایههای تاغ موجود در این جنگلها مورد شمارش قرارگرفت. سپس با استفاده از حداقل نیاز آبی سالانۀ هر پایه تاغ که بر اساس مطالعات لایسیمتری بهدست آمده است، تعداد پایههای تاغ مازاد بر بارندگی منطقه و نیاز آبی آنها محاسبه گردید. سپس با استفاده از نرمافزار GMS 8.3 و کدMODFLOW ، وضعیت تراز سطح آب زیرزمینی دشت جعفریه مدلسازی گردید. بر اساس نتایج این پژوهش میتوان گفت که تعداد 3746291 تاغ در دشت جعفریه وجود دارد که میزان تخلیۀ آب زیرزمینی توسط تاغزارها برابر 194/56 میلیون مترمکعب برآورد گردید. نتایج حاصل از بررسی تراز آبخوان حاکی از آن بود که افت تراز آب زیرزمینی سالانه بهطور متوسط 46/0 متر در دورۀ اول مطالعاتی (1380-1371) و 93/0 متر در دورۀ دوم (1391-1381) مطالعاتی بوده است. به عبارتی افت تراز آب زیرزمینی در دورۀ دوم 02/2 برابر دورۀ اول میباشد که این امر نشاندهندۀ افت شدید تراز آب زیرزمینی در دهۀ اخیر که کاشت تاغ صورت گرفته است، میباشد. هر چند اثرات مثبت تاغکاریهای موجود در رابطه با کاهش خسارات طوفانهای گرد و غبار و ریزگردها در مقابل مصرف این حجم آبی را نباید نادیده گرفت.
فرهاد ذوالفقاری؛ حسین آذرنیوند؛ حسن خسروی؛ غلامرضا زهتابیان؛ شهرام خلیقی سیگارودی
چکیده
تغییر در سطح زمین اثراتی بر اقلیم نزدیک به سطح یا میکروکلیما خواهد داشت. تالاب بین المللی هامون در دهههای اخیر خشک و پوشش گیاهی در آن کاهش چشمگیری داشته است. آمارهای ایستگاه سینوپتیک زابل نشان دهندۀ افزایش درجه حرارت این محل میباشد. برای نشان دادن نقش وضعیت سطح زمین بر میکروکلیمای نزدیک به سطح در سه میکروسایت با درصد پوشش مختلف، ...
بیشتر
تغییر در سطح زمین اثراتی بر اقلیم نزدیک به سطح یا میکروکلیما خواهد داشت. تالاب بین المللی هامون در دهههای اخیر خشک و پوشش گیاهی در آن کاهش چشمگیری داشته است. آمارهای ایستگاه سینوپتیک زابل نشان دهندۀ افزایش درجه حرارت این محل میباشد. برای نشان دادن نقش وضعیت سطح زمین بر میکروکلیمای نزدیک به سطح در سه میکروسایت با درصد پوشش مختلف، درجه حرارت عمق 5 سانتیمتری، سطح زمین و ارتفاع 150 سانتیمتری از سطح زمین و شارهای حرارتی و انرژی ارزیابی و مقایسه شده است. فاصلۀ بین میکرو سایتهای مختلف پوشش گیاهی حدود 20 کیلومتر و اختلاف ارتفاع بین آنها کمتر از 10 متر میباشد. میکروسایت A با 65 درصد پوشش گیاهی در داخل تالاب هامون، میکروسایت B با 20 درصد پوشش گیاهی در اراضی رها شده و ایستگاه سینوپتیک شهرستان زابل با تقریباً 100 درصد خاک لخت بهعنوان میکروسایت C انتخاب گردید. برای بررسی نقش و اثر پوشش گیاهی بر میکروکلیمای سطح زمین معادلۀ تعادل انرژی سطحی مورد ارزیابی قرار گرفت. آنالیز دادهها در طول دورۀ مورد مطالعه نشان داد که درجه حرارت در میکروسایت C بیشتر از سایر مناطق بود. که به تبع آن دمای درجه حرارت ارتفاع نیز در این میکروسایت بیشتر مشاهده کردید. به نظر میرسد که کمبود پوشش گیاهی نقش عمدهای در افزایش درجه حرارت هوا در میکروسایت C داشته باشد. نتایج نشان داد که حداکثر اختلاف دما در سه میکروسایت مورد بررسی در ساعت 30 دقیقۀ بامداد به وقت محلی و میزان دما حدود 2/3 درجه سانتیگراد گرم تر از میکروسایتهای A و B بود. بررسی معادلۀ شار انرژی نشان داد که دمای سطح زمین بهدلیل تغییر در درصد پوشش سطح زمین متفاوت است و دمای ارتفاع 150 سانتیمتری وابسته به تغییرات شارهای حرارتی سطح زمین میباشد.
حامد اسکندری دامنه؛ غلامرضا زهتابیان؛ علی سلاجقه؛ مهدی قربانی؛ حسن خسروی
چکیده
در این تحقیق، به ارزیابی اثر تغییرات کاربری اراضی بر منابع آب زیرزمینی و پایش تغییرات مکانی و زمانی پارامترهای کمی و کیفی آب زیرزمینی در حوضۀ غرب تالاب جازموریان پرداخته شد. بهطوریکه به منظور بررسی روند تغییرات کاربری اراضی از تصاویر ماهوارۀ لندست، سنجندهها2002 TM و 2015OLI با استفاده از روش حداکثر احتمال، استفاده گردید، همچنین ...
بیشتر
در این تحقیق، به ارزیابی اثر تغییرات کاربری اراضی بر منابع آب زیرزمینی و پایش تغییرات مکانی و زمانی پارامترهای کمی و کیفی آب زیرزمینی در حوضۀ غرب تالاب جازموریان پرداخته شد. بهطوریکه به منظور بررسی روند تغییرات کاربری اراضی از تصاویر ماهوارۀ لندست، سنجندهها2002 TM و 2015OLI با استفاده از روش حداکثر احتمال، استفاده گردید، همچنین جهت ارزیابی پارامترهای کمی و کیفی آب زیرزمینی نیز از اطلاعات چاههای آب زیرزمینی در سالهای 1381 تا 1394 استفاده شد. در این راستا نقشۀ پهنهبندی تغییرات مکانی و زمانی پارامترهای کمی و کیفی آب زیرزمینی با استفاده از بهترین روش درونیابی در محیط نرمافزار ArcGIS تهیه گردید. نتایج بدست آمده از ارزیابی بهترین روش درونیابی نشان داد که روش کریجینگ دارای کمترین خطا میباشد. بر طبق نتایج بدست آمده، طی سالهای مطالعاتی در منطقۀ مورد نظر، افزایش وسعت کاربریهای مسکونی و کشاورزی و نیز کاهش وسعت کاربریهای خشکهرود، سد، مراتع و اراضی بایر و کوهستانی در سال 1394 نسبت به سال 1381رخ داده است که این تغییرات نشاندهندۀ افزایش تخریب و وضعیت ناپایدار در منطقه است و از عوامل مستقیم اثرگذار بر منابع آب زیرزمینی میباشد و در پی این تغییرات، در قسمتهای جنوبی حوزۀ مطالعاتی، کمیت و کیفیت آب زیرزمینی کاهش یافته است که از علل آن میتوان به احداث سد جیرفت بر روی رودخانۀ دائمی هلیلرود، و رها نکردن حقآبه و افزایش وسعت کاربریهای شهری و کشاورزی اشاره کرد که باعث شده است تا به تبع آن کمیت و کیفیت آب زیرزمینی در این بخشها با گذشت زمان کاهش یابد.
پویان دهقان؛ حسین آذرنیوند؛ حسن خسروی؛ غلامرضا زهتابیان؛ علیرضا مقدم نیا
چکیده
کاهش بیش از حد توان منابع طبیعی یکی از چالشهای بسیار مهمی است که بشر در قرن اخیر با آن روبرو است. بهرهبرداری مناسب از اراضی و مدیریت اصولی کاربری اراضی بر اساس توان اکولوژیکی آن، نقش مهمی در راستای نیل به توسعه پایدار دارد. از این رو جهت دستیابی به توسعه پایدار و بهمنظور استفاده مناسب از اراضی، باید گرایشها به سمت برنامهریزی ...
بیشتر
کاهش بیش از حد توان منابع طبیعی یکی از چالشهای بسیار مهمی است که بشر در قرن اخیر با آن روبرو است. بهرهبرداری مناسب از اراضی و مدیریت اصولی کاربری اراضی بر اساس توان اکولوژیکی آن، نقش مهمی در راستای نیل به توسعه پایدار دارد. از این رو جهت دستیابی به توسعه پایدار و بهمنظور استفاده مناسب از اراضی، باید گرایشها به سمت برنامهریزی و بهرهبرداری اصولی از منابع و بر اساس توان آنها باشد. بنابراین از آنجا که کشاورزی آثار محیط زیستی فراوانی بر مناطق شهری دارد، ارزیابی اراضی کشاورزی ضرورت پیدا میکند. هدف از پژوهش حاضر ارزیابی توان اکولوژیکی اراضی شهرستان اشتهارد از منظر کشاورزی و مرتعداری میباشد. به این منظور با استفاده از معیارهای اکولوژیکی و نیز با به کارگیری روشهای Fuzzy، Fuzzy AHP و سیستم اطلاعات جغرافیایی (GIS) توان اکولوژیکی اراضی شهرستان اشتهارد مورد ارزیابی قرار گرفت. جهت استانداردسازی لایهها از روش Fuzzy و نیز برای اختصاص دادن وزن به هر یک از شاخصهای مورد استفاده از روش تحلیل سلسله مراتبی (Fuzzy AHP) استفاده گردید. نتایج حاصل از این پژوهش نشان داد که اراضی با توان اکولوژیکی درجۀ یک با 50/1 درصد و اراضی درجۀ چهار با 36/25 درصد کمترین و بیشترین درصد از کل منطقۀ مورد مطالعه را شامل میشوند. نتایج حاصل از تجزیه و تحلیل در این تحقیق نشاندهندۀ کارایی بالای روش Fuzzy AHP در ارزیابی توان اکولوژیکی منطقه است و میتوان آن را با تغییرات لازم برای سایر مناطق و همچنین دیگر فعالیتهای مکانیابی مورد استفاده قرار داد.
نوشین شاکریان؛ غلامرضا زهتابیان؛ محمدعلی زارع چاهوکی؛ حسن خسروی
چکیده
امروزه پدیدۀ تخریب سرزمین و بیابانزایی از معضلات پیچیده و مهمی است که به بحرانی در سراسر جهان تبدیل شده است و استفاده از سیستمهای ارزیابی برای بررسی روند تخریب و اتخاذ راهکار مناسب جهت مقابله با این پدیده، امری ضروری و حائز اهمیت است. اولین گام در مطالعه و بررسی تخریب سرزمین و بیابانزایی تعیین معیارها و شاخصهای تأثیرگذار ...
بیشتر
امروزه پدیدۀ تخریب سرزمین و بیابانزایی از معضلات پیچیده و مهمی است که به بحرانی در سراسر جهان تبدیل شده است و استفاده از سیستمهای ارزیابی برای بررسی روند تخریب و اتخاذ راهکار مناسب جهت مقابله با این پدیده، امری ضروری و حائز اهمیت است. اولین گام در مطالعه و بررسی تخریب سرزمین و بیابانزایی تعیین معیارها و شاخصهای تأثیرگذار بر این فرآیندها میباشد. به همین منظور در این مطالعه به بررسی اولویت و اهمیت تعداد قابل توجهی از معیارها و شاخصهای تأثیرگذار بر تخریب سرزمین و بیابانزایی پرداخته شد. در این پژوهش ابتدا بر اساس منابع و پرسشنامه و نظر متخصصان تعداد 8 معیار و 49 شاخص را انتخاب و بر اساس 8 ملاک ارزیابی خصوصیات شاخصها از طریق پرسشنامه و نظرخواهی از متخصصان مورد ارزیابی قرار گرفت. با کمک روش آنتروپی شانون، معیارهای مناسب برای ارزشیابی شاخصها، وزندهی شد و سپس با بکارگیری روش تصمیمگیری چند شاخصۀ رتبهای TOPSIS مؤثرترین شاخصهای تأثیرگذار بر تخریب سرزمین و بیابانزایی برای مدیریت و مقابله با آنها تعیین شدند. نتایج پژوهش نشان میدهد که از میان ملاکهای ارزیابی و خصوصیاتی که برای یک معیار یا شاخص باید در نظر گرفته شود، مقیاس، دارای بالاترین وزن و اهمیت و حساس بودن به تغییرات، کمترین وزن و اهمیت را دارد. نتایج حاصل از اولویتبندی و رتبهبندی معیارها و شاخصها با مدل TOPSIS نشان دهندۀ این بود که شدت بهرهبرداری از منابع آب در معیار آب با ضریب نزدیکی 790/0 بیشرین تأثیر و استفادۀ بهینه از امکانات و نیروهای موجود در معیار مدیریتی با ضریب نزدیکی 112/0 کمترین تأثیر را در تخریب سرزمین و بیابانزایی دارند.
فاطمه آذریان؛ سارا ولی زاده؛ پویان دهقان؛ حسن خسروی
چکیده
مناطق خشک و نیمهخشک سطح وسیعی از کشور را به خود اختصاص دادهاند. منطقۀ روداب سبزوار بهعنوان نمونهای بارز از مناطق بیابانی کشور میباشد که تحت تأثیر خطر بیابانزایی قرار گرفته است. هدف این مطالعه ارزیابی خطر بیابانزایی با استفاده از مدل ESAs و تهیه نقشۀ ریسک بیابانزایی میباشد. بر پایه این روش در ابتدا نقشۀ واحدهای کاری در منطقه ...
بیشتر
مناطق خشک و نیمهخشک سطح وسیعی از کشور را به خود اختصاص دادهاند. منطقۀ روداب سبزوار بهعنوان نمونهای بارز از مناطق بیابانی کشور میباشد که تحت تأثیر خطر بیابانزایی قرار گرفته است. هدف این مطالعه ارزیابی خطر بیابانزایی با استفاده از مدل ESAs و تهیه نقشۀ ریسک بیابانزایی میباشد. بر پایه این روش در ابتدا نقشۀ واحدهای کاری در منطقه به عنوان نقشۀ پایه برای ارزشدهی شاخصهای مورد نظر تهیه شد. سپس شاخصهای مورد بررسی بر اساس مدل ESAs و با استفاده از سامانۀ اطلاعات جغرافیایی تهیه شد و در نهایت شاخص ESAI برای هر واحدکاری محاسبه و پهنهبندی شد. نتایج نشان داد که منطقۀ روداب از نظر خطر بیابانزایی، در سه کلاس I، II و III قرار گرفته است که بیشترین سطح منطقه را زیرکلاس III1 با پوشش 48/44 درصد از سطح منطقه به خود اختصاص داده است. نقشۀ خسارت بیابانزایی منطقه روداب در پنج کلاس قرار گرفت به طوری که کلاس III با 20/35 درصد بیشترین سطح منطقه را پوشش داد. رخساره پهنههای ماسهای فعال علاوه بر دارا بودن بالاترین خطر بیابانزایی، به دلیل برخورداری از عناصر در معرض خطر قابل توجه، بیشترین ریسک بیابانزایی را نیز به خود اختصاص داد که با توجه به خسارت شدید، انتظار میرود در اولویت برنامههای بیابانزدایی قرار گیرد.
مسلم برجی حسنگاویار؛ هادی اسکندری دامنه؛ حسن خسروی
چکیده
افزایش دما و کاهش میزان بارش و تأثیرات آن بر دینامیک زمانی چرخه تثبیت کربن امروزه همچنان با عدم قطعیتهای فراوان روبرو است. تولید خالص اولیه (NPP) یکی از عاملهای اصلی چرخه کربن محسوب میشود، اندازهگیری بارش و دما نیز بهعنوان دو ابزار مفید در بررسی پایداری و تابآوری اکوسیستمهای مختلف از لحاظ اقلیمی شناختهشده میباشند. ازاینرو، ...
بیشتر
افزایش دما و کاهش میزان بارش و تأثیرات آن بر دینامیک زمانی چرخه تثبیت کربن امروزه همچنان با عدم قطعیتهای فراوان روبرو است. تولید خالص اولیه (NPP) یکی از عاملهای اصلی چرخه کربن محسوب میشود، اندازهگیری بارش و دما نیز بهعنوان دو ابزار مفید در بررسی پایداری و تابآوری اکوسیستمهای مختلف از لحاظ اقلیمی شناختهشده میباشند. ازاینرو، در این تحقیق پراکنش زمانی NPP تحت تأثیر فاکتورهای اقلیمی دما و بارش در دوره 2003 تا 2010 در چهار اکوسیستم جنگل، مرتع، کشاورزی آبی و کشاورزی دیم شهرستان کوهدشت بررسی شده است. تخمین مقدار NPP در مقیاس محلی بر اساس طیفسنج تصویری با رزولوشن متوسط ناسا MOD17 با احتساب شرایط اقلیمی و بیومها انجام گرفته است. نتایج این تحقیق نشان داد که برای چهار اکوسیستم مورد بررسی رابطه رگرسیونی بین NPP و بارندگی ضعیف بوده است و به عبارتی ضریب تعیین پایین بین این دو متغیر موجب قابل توجیه نبودن هر رابطهای بین آنها شده است. همچنین این مطالعه نشان میدهد که رابطه رگرسیونی بین دما و NPP در اکوسیستمهای جنگل، مرتع و کشاورزی دیم با ضریب تعیین بالای 55/0 از معادله درجه 2 تبعیت میکند. نتایج این تحقیق نشان میدهد که تابآوری اکوسیستم جنگل نسبت به تنشهای آبی و دمایی بیشتر از سایر اکوسیستمها است و کشاورزی آبی کمترین تابآوری را داشته است.
کامران کریمی؛ غلامرضا زهتابیان؛ مرزبان فرامرزی؛ حسن خسروی
چکیده
سنجشازدور فناوری کلیدی برای ارزیابی وسعت و مقدار تغییرات پوشش اراضی است که اطلاع از این تغییرات بهعنوان اطلاعاتپایه برای برنامهریزیهای مختلف اهمیت ویژهای دارد. در این بررسی تغییرات کاربری اراضی طی 24 سال گذشته بررسی شد و امکان پیشبینی آن در آینده با استفاده از مدل زنجیرۀ مارکوف منطقه دشت عباس مورد ارزیابی قرار گرفت. ...
بیشتر
سنجشازدور فناوری کلیدی برای ارزیابی وسعت و مقدار تغییرات پوشش اراضی است که اطلاع از این تغییرات بهعنوان اطلاعاتپایه برای برنامهریزیهای مختلف اهمیت ویژهای دارد. در این بررسی تغییرات کاربری اراضی طی 24 سال گذشته بررسی شد و امکان پیشبینی آن در آینده با استفاده از مدل زنجیرۀ مارکوف منطقه دشت عباس مورد ارزیابی قرار گرفت. در این پژوهش، تصاویر سنجندههای TM لندست 4، ETM+ لندست 7 و OLI لندست 8 به ترتیب برای سالهای 1368، 1382 و 1392 به همراه نقشههای توپوگرافی و پوشش منطقه استفاده شد. تصاویر هر سه مقطع زمانی به پنج طبقۀ کاربری اراضی: مرتع، کشاورزی (اعم از آبی و دیم)، مسکونی، بستر رودخانه و بایر طبقهبندی شدند. بنا بر نتایج، کشاورزی پویاترین کاربری موجود در منطقه است وسعت آن طی 1368 تا 1392 روندی صعودی را در پی داشته است بهطوریکه مقدار 4337 هکتار (7/12 درصد) به این اراضی افزوده شده است. روند تغییرات کاربری مرتع نیز طی 1368 تا 1392 روندی نزولی بوده که موجب کاهش 6/6573 هکتار (3/19 درصد) از این طبقه شده است. نتایج حاصل از آنالیز زنجیرهی مارکوف در دوره 1368 تا 1382 برای کالیبراسیون مدل و از نقشههای سالهای 1382 تا 1392 و ماتریس آن برای پیشبینی تغییرات کاربری اراضی سال 1402 نشاندهنده ضریب کاپای 80% است. بر این اساس در سال 1402، 1/49% از منطقه را طبقه کشاورزی و 1/10% منطقه را نیز پوشش مرتع تشکیل میدهند که بیانگر تغییرات کاربریها به سمت کاربری کشاورزی است.
علی اذره؛ غلامرضا زهتابیان؛ علی اکبر نظری سامانی؛ حسن خسروی
چکیده
پایش در مدیریت جامع به معنای جمعآوری و ذخیرة نظاممند آمار و اطلاعات از فعالیتها و استراتژیهایی است که امکان ارزیابی و گزارش از شرایط کلی محدودة مورد نظر را فراهم مینماید. برای پایش بیابانزایی در دشت گرمسار از مدل IMDPA استفاده شد. با اطلاع از شرایط منطقه، دو معیار آب و کشاورزی معیارهای اصلی در بیابانزایی در نظر ...
بیشتر
پایش در مدیریت جامع به معنای جمعآوری و ذخیرة نظاممند آمار و اطلاعات از فعالیتها و استراتژیهایی است که امکان ارزیابی و گزارش از شرایط کلی محدودة مورد نظر را فراهم مینماید. برای پایش بیابانزایی در دشت گرمسار از مدل IMDPA استفاده شد. با اطلاع از شرایط منطقه، دو معیار آب و کشاورزی معیارهای اصلی در بیابانزایی در نظر گرفته شد. طبق مدل برای معیار آب سه شاخصـ هدایت الکتریکی، میزان جذب سدیم، و افت سطح آب زیرزمینیـ و برای معیار کشاورزی چهار شاخصـ الگوی کشت، عملکرد با توجه به تناسب اراضی، سیستم آبیاری و شدت کاربرد نامناسب ماشینآلات، و کود و سموم شیمیاییـ در نظر گرفته شد. نتایج بهدستآمده نشان داد معیار کشاورزی در سال 1381 با متوسط وزنی 17/2 و در سال 1390 با متوسط وزنی27/2 معیار غالب بیابانزایی در منطقة مورد مطالعه است. از بین شاخصهای مورد مطالعه، شاخص سیستم آبیاری در هر دو دوره بیشترین وزن و تأثیر را در بیابانزایی داشت. همچنین، بر اساس ارزیابیها و بررسیهای انجامشده، متوسط وزنی ارزش کمّی شدت وضعیت فعلی بیابانزایی برای کل منطقه برای سالهای 1381 و 1390 بهترتیب 931 و 10/2 تعیین شد که نشاندهندة افزایش روند بیابانزایی است. از طرفی، با توجه به اینکه معیار کشاورزی جزو عوامل انسانی است، با مدیریت اصولی میتوان از گسترش بیابانزایی در منطقه جلوگیری کرد.
افشین جهانشاهی؛ علیرضا مقدم نیا؛ حسن خسروی
چکیده
برای ارزیابی و تهیة نقشة بیابانزایی تا کنون تحقیقات بسیار زیادی در داخل و خارج از کشور صورت گرفته و این تحقیقات به ارائة مدلهای منطقهای فراوانی منجر شده است. به منظور ارائة یک مدل منطقهای و ارزیابی کمّی وضعیت فعلی بیابانزایی، دشت شهر بابک با وسعت 4112 کیلومتر مربع در شمال غرب استان کرمان انتخاب شد. در این تحقیق برای ارزیابی ...
بیشتر
برای ارزیابی و تهیة نقشة بیابانزایی تا کنون تحقیقات بسیار زیادی در داخل و خارج از کشور صورت گرفته و این تحقیقات به ارائة مدلهای منطقهای فراوانی منجر شده است. به منظور ارائة یک مدل منطقهای و ارزیابی کمّی وضعیت فعلی بیابانزایی، دشت شهر بابک با وسعت 4112 کیلومتر مربع در شمال غرب استان کرمان انتخاب شد. در این تحقیق برای ارزیابی شدت بیابانزایی با استفاده از سیزده شاخصـ پنج شاخص مبتنی بر آب زیرزمینی شامل هدایت الکتریکی، نسبت جذب سدیم، کلر، میزان افت، و عمق آب زیرزمینی، سه شاخص مبتنی بر دادههای اقلیمی شامل بارش سالیانه، ضریب خشکی ترانسوا، و شاخص خشکسالی و سه شاخص مبتنی بر پوشش گیاهی شامل وضعیت، بهرهبرداری، و تجدید پوشش گیاهی و فرسایش آبی و شیوة آبیاری در قالب مدل ایرانی بیابانزایی IMDPAـ به بررسی و تعیین کلاس شدت بیابانزایی در هر یک از واحدهای کاری پرداخته شد. امتیاز نهایی مربوط به هر یک از واحدهای کاری و سپس در کل منطقه از میانگین هندسی هر یک از شاخصهای مذکور تعیین شد. در نهایت، وضعیت فعلی شدت بیابانزایی منطقه در کلاس کم، متوسط، شدید، و بسیار شدید برآورد شد. نتایج بهدستآمده نشان داد در مدل پیشنهادی منطقهای در منطقة مورد مطالعه از نظر شدت بیابانزایی در حدود 61351 هکتار (92/14 درصد) در کلاس کم، 138575 هکتار (7/33 درصد) در کلاس متوسط، 117685 هکتار (62/28 درصد) در کلاس شدید، و 93589 هکتار (76/22 درصد) در کلاس بسیار شدید قرار دارند. همچنین، متوسط وزنی ارزش کمّی در کل منطقه 06/2 برآورد شد که بیانگر وجود کلاس بیابانزایی متوسط در منطقه است.
غلامرضا زهتابیان؛ حسن خسروی؛ علی آذره
چکیده
نیاز به افزایش سطح اراضی کشاورزی، به منظور بهبود و تأمین منابع غذایی، در دو قرن اخیر باعث تغییرات گسترده در نوع کاربری اراضی و مدیریت غیراصولی این اراضی شده است. ادامۀ این روند به تخریب زمین و بیابانزایی منجر میشود و اصلاح چنین خاکهایی بسیار پُرهزینه است. بنابراین، پیشگیری از تخریب اراضی مطلوبتر است و این کار به تحقیقاتی ...
بیشتر
نیاز به افزایش سطح اراضی کشاورزی، به منظور بهبود و تأمین منابع غذایی، در دو قرن اخیر باعث تغییرات گسترده در نوع کاربری اراضی و مدیریت غیراصولی این اراضی شده است. ادامۀ این روند به تخریب زمین و بیابانزایی منجر میشود و اصلاح چنین خاکهایی بسیار پُرهزینه است. بنابراین، پیشگیری از تخریب اراضی مطلوبتر است و این کار به تحقیقاتی بر روی اراضی کشاورزی و نحوۀ بهرهبرداری از آن نیاز دارد. با این هدف، شهرستان خاتم منطقۀ مورد مطالعه انتخاب شد و نقشههای مختلف منطقهـ شامل نقشۀ خاک، طبقات ارتفاعی، و کاربری اراضیـ تهیه گردید. چهار کاربری غالب منطقهـ شامل اراضی آبی تککشتی، اراضی آبی چندکشتی، اراضی باغی، و اراضی مرتعی (تیمار شاهد)ـ تیمارهای مورد مطالعه انتخاب شدند. نمونهبرداری از خاک انجام شد و فاکتورهای خاک در دو گروه بررسی شد: 1. فاکتورهای اصلاحی شامل ازت، فسفر، پتاسیم، مادۀ آلی، کربنات کلسیم، و منیزیم؛ 2. فاکتورهای تخریبی شامل بیکربنات، کلر، سدیم، اسیدیته، شوری، و نسبت جذب سدیم در عمق 0 تا 30 سانتیمتری که افق سطحی خاک است. مطالعۀ فاکتورها در قالب طرح پلاتهای خردشده نشان داد که در منطقه بین تیمارها اختلاف معنیداری وجود دارد و خاک منطقه از نظر مادۀ آلی، ازت، فسفر، و پتاسیم در ردۀ خاکهای نسبتاً فقیر قرار دارد. مقایسۀ میانگین تیمارها به روش مقایسۀ دانکن برای همۀ فاکتورها جداگانه محاسبه شد و، در نهایت، اراضی باغی مناسبترین تیمار معرفی شد و اراضی مرتعی نامطلوبترین تیمار برای خاک منطقه معرفی گردید.